پرسش :

عيب جويى و فاش كردن راز و و نمّامى چه پیامدهایی دارد و نمونه هایی از سفارش های ائمه اطهار(علیهم السلام) نسبت به عيب پوشى و رازدارى ذکر کنید.


شرح پرسش :
پاسخ :
عيب جويى و فاش كردن راز
عيب جويى و فاش كردن راز ديگران، علامت پستى طبع و خبث باطن انسان و نقص و عيب خود عيب جو است كه بدين وسيله قصد پوشاندن عيب خود را دارد، كه عقلا و شرعاً ناشايسته و مذموم است.
در گفتن عيب ديگران بسته زبان باش *** با خوبى خود عيب نماى دگران باش
خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد:
(وَ لا تَجَسَّسُوا)؛[1]كنجكاوى عيوب مردم نكنيد.
هم چنين مى فرمايد:
(إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ)؛[2] كسانى كه دوست دارند زشتكارى و اعمال بد، در ميان مؤمنان فاش و شايع گردد، عذابى دردناك دارند.
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:
من اذاع فاحشةً كان كمبتدئها و من عيّر مؤمناً بشىء لم يمت حتى يرتكبه[3]؛ هر كس عمل زشت كسى را ظاهر و شايع كند، مثل آن است كه خود آن را به جاى آورده است، و هر كس مؤمنى را به عيبى يا گناهى سرزنش كند، نمى ميرد تا خودش گرفتار و مرتكب آن شود.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى فرمايد:
الاشرار يتّبعون مساوى الناس و يتركون محاسنهم كما يتّبع الذباب المواضع الفاسدة؛[4] بدترين مردم كسانى هستند كه در جست و جوى عيوب و بدى هاى مردم باشند و خوبى هاى آنان را نبينند و نقل نكنند؛ اينان همانند مگس هستند كه جاهاى زخم و فاسد بدن را پيدا مى كند و مى نشيند (و به تعبير مرحوم آقاى فلسفى تلمبه مى زند).
هم چنين در غررالحكم حضرت(عليه السلام) مى فرمايد:
شرّ الناس من كان متتبّعاً لعيوب الناس عميّاً عن معايبه؛[5] بدترين مردم كسى است كه عيوب مردم را دنبال كند و از عيوب خودش كور باشد؛
و نيز مى فرمايد:
(مَنْ نَظَرَ فِي عَيْبِ نَفْسِهِ اشْتَغَلَ عَنْ عَيْبِ غَيْرِهِ)؛[6] كسى كه در فكر نقص و عيب خود باشد، عيب ديگران را رسيدگى و پى جويى نمى كند.
امام باقر(عليه السلام) نيز مى فرمايد:
من اقرب ما يكون العبد الى الكفران يؤاخى الرجلُ الرجلَ على الدين فيحصى عليه زلاّته ليعيّره بها يوماً ما[7]؛ از نزديك ترين حالات بنده به كفر اين است كه با مردى عقد برادرى در دين بسته باشد و بدى ها و لغزش هاى او را به خاطر بسپارد، تا روزى او را به آنها سرزنش كند.
حافظ گويد:
عيب رندان مكن اى زاهد پاكيزه سرشت *** كه گناه ديگرى بر تو نخواهند نوشت
من اگر خوبم و گر بد تو برو خود را باش *** هر كسى آن دِرَود عاقبت كار كه كشت
همه كس طالب يار است چه هوشيار چه مست *** همه جا خانه ى عشق است چه مسجد چه كنشت
نه من از خانه ى تقوا به در افتادم و بس *** پدرم نيز بهشت اَبَد از دست به هشت
بدترين نوع عيب جويى و فاش نمودن عيب آن است كه گوينده، خود همان عيب و نقص را داشته باشد و ديگران را به آن سرزنش كند. اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى فرمايد:
(أَكْبَرُ الْعَيْبِ أَنْ تَعِيبَ مَا فِيكَ مِثْلُهُ)؛[8] بالاترين عيب آن است كه ديگرى را به چيزى سرزنش كنى كه خود به آن عيب گرفتار باشى.
پروين گويد:
سير يك روز طعنه زد به پياز *** كه تو مسكين چقدر بدبويى
گفت از عيب خويش بى خبرى *** زان ره از خلق، عيب مى جويى
گفتن از زشت رويى ديگران *** نشود باعث نكورويى
در خود آن به كه نيك تر نگرى *** اوّل آن به كه عيب خود گويى
هم چنين حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد:
(...وَ مَنْ نَظَرَ فِي عُيُوبِ النَّاسِ فَأَنْكَرَهَا ثُمَّ رَضِيَهَا لِنَفْسِهِ فَذَلِكَ الْأَحْمَقُ بِعَيْنِهِ)؛[9]كسى كه در عيوب ديگران دقّت و نظر كند و زبان به عيب جويى باز كند و بدگويى نمايد، سپس به داشتن همان عيب براى خود راضى باشد، پس او به تمام معنا احمق است.
سخن چينى و نمّامى
سخن چنينى، نوعى افشاى سرّ و پرده درى و از صفات خبيثه و بسيار پست است و از آن تعبير به سعايت هم مى شود، كه موجب كينه و عداوت و دشمنى، بين دو فاميل، يا دو رفيق و يا زن و شوهر مى شود.
خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد:
(وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَة لُمَزَة)؛[10] واى بر هر عيب جو (و سخن چين) و طعنه زن.
هم چنين مى فرمايد:
(هَمّاز مَشّاء بِنَمِيم مَنّاع لِلْخَيْرِ مُعْتَد أَثِيم)؛[11] سخن چين و عيب جو، مانع خير، و ستمگر و گناهكار است.
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نيز مى فرمايد:
لا يدخل الجنة نمّام[12]؛ سخن چين به بهشت نمى رود.
هم چنين مى فرمايد:
الا انبئكم بشراركم؟ قالوا بلى يا رسول الله قال المشّاؤن بالنميمة، المفرّقون بين الاحبّه، الباغون للبراء المعايب[13]؛ مى خواهيد شما را به بدترين شما آگاه كنم؟ عرض كردند: بلى، يا رسول الله. فرمود: آنان كه به سخن چينى مى روند و ميان دوستان جدايى مى افكنند و براى پاكان عيب جويى مى كنند.
پس بايد كسى را كه از ديگران بدگويى و سخن چينى مى كند، نهى از منكر نمود.
عيب پوشى و رازدارى
ضدّ عيب جويى و فاش نمودن راز ديگران، عيب پوشى و ناديده گرفتن و باز گو نكردن عيب ديگران است كه بسيار پسنديده و ممدوح و موجب ثواب و اجر اخروى است، و نشان تسلّط بر نفس اماره است و در خوبى اين صفت همين بس كه از صفات بارى تعالى است؛ چون خداوند ستّار العيوب و پوشاننده ى اسرار است، و هر كس چنين باشد خدا عيب او را در دنيا و آخرت مى پوشاند. از لطف و كرم و سرّ پوشى او اين كه، بدترين گناهان ـ مثل زنا و لواط ـ بايد با شهادت چهار شاهد عادل يا با چهار مرتبه اقرار و اعتراف صريح در چهار مجلس ثابت گردد. به تعبير روايات:
كالميل فى المكحله و البئر فى الرشا؛ مثل ميل در سرمه دان و بند در چاه.
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:
لا يستر عبدٌ عيب عبد الاّ ستره الله يوم القيمه[14]؛ هيچ بنده اى عيب بنده ى ديگر را نمى پوشاند، مگر آن كه خداوند در قيامت عيب او را بپوشاند.
ناگفته نماند، هر كس عيب ديگرى را به شما بگويد عيب شما را نيز به ديگران خواهد گفت.
هر كه عيب دگران پيش تو آورد و شمرد *** بى گمان عيب تو پيش ديگران خواهد برد
پس سعى كنيم تا مى توانيم از عيب ديگران چشم پوشى كنيم و اگر علم هم پيدا كرديم، براى ديگران اظهار نكنيم، به خصوص نسبت به رفيق، هم كلاس و هم سفر خود. مستحب است كه انسان خوبى هاى هم سفر را نقل كند، نه بدى ها و اشتباهات و عيوب او را؛ مگر از جهت نصيحت و نهى از منكر كه بايد به خودش گفت:
دوست آن باشد كه عيب تو را *** همچو آيينه روبه رو گويد
نه كه چون شانه ى هزار زبان *** پشت سر رفته مو به مو گويد
هم چنين انسان نبايد راز خود را به ديگران بگويد، چون از اختيارش خارج مى شود. گفته اند: اگر مى خواهى مطلبى منتشر شود به شخصى اظهار كن و بعد بگو لطفاً به كسى بازگو نكن.
راز خود با يار خود هر چند بتوانى مگوى *** يار را يارى بُوَد از يارِ يار انديشه كن
كل علم ليس فى القرطاس ضاع *** كل حرف جاوز الاثنين شاع
پی نوشتها:
[1]. سوره ى حجرات، آيه ى 12.
[2]. سوره ى نور، آيه ى 19.
[3]. جامع السعادات، ج 2، ص 208.
[4]. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 20، ص 269.
[5]. غرر الحكم، ج 1، ص 447.
[6]. نهج البلاغه، محمد عبده، ج 2، ص 217.
[7]. جامع السعادات، ج 2، ص 208.
[8]. نهج البلاغه، محمد عبده، ج 2، ص 218.
[9]. نهج البلاغه، محمد عبده، ج 2، ص 217.
[10]. سوره ى همزه، آيه ى 1.
[11]. سوره ى قلم، آيه ى 11.
[12]. جامع السعادات، ج 2، ص 212.
[13]. همان.
[14]. همان، ص 209.
منبع: دروس اخلاق اسلامى، سيد محمد على جزايرى (آل غفور)، مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علميه